اپیزود بیست و چهارم : مدیرِ منابعِ انسانی

اپیزود ۲۴ : مدیرِ منابع انسانی

تو این اپیزود خاطره ی مربوط به  تجربه‌ی ” انسانیت ” و ” انجام کار درست” رو براتون تعریف کردم.

این اپیزود، مربوط به ماجرای مصاحبه‌ی شغلیِ من تو یه شرکت معروف تولید پوشاک مردانه و کت و شلواره.

مدتها بود که از وضعیت شغلی که داشتم و حقوقی که می‌گرفتم، ناراضی بودم و در تلاش بودم تا بتونم یه شغل با درآمد بالاتری پیدا کنم. از اونجایی که اغلب شرکت‌ها، برای جایگاه های شغلیشون، بصورت تمام وقت، افراد رو استخدام می‌کنند، بنابراین من در صورت پذیرفته‌شدن در مصاحبه‌ی شغلی این شرکت، باید از شغل فعلیم استعفا می‌دادم.
روز موعود فرا رسید و در جریان این مصاحبه، ازونجایی که می‌خواستم تو شغل جدیدم درآمد بالاتری نصیبم بشه، برای همین وقتی از من در مورد میزان حقوق درخواستی سوال پرسیدن، رقم بالایی رو برای حقوقم درخواست کردم که با مخالفتِ مصاحبه کننده ی اول روبرو شدم ولی در نهایت بخاطرِ رزومه‌ی خوب و سابقه‌ی کاری بالایی که داشتم، برای راضی کردنم، با حقوق درخواستیم موافقت کرد،اما نقشه‌ی ناجوانمردانه‌ای تو ذهنش داشت که به لطف انسانیت و جوانمردیِ مصاحبه کننده‌ی دوم، که من اسمش و می ذارم ” مدیرِ منافعِ انسانی ” ، راه بجایی نبرد.
نقشه‌ش این بود که با حقوق درخواستیم موافقت کنه، و یه قرارداد موقت سه ماهه با من ببنده و بعد از سه ماه، حقوق من رو به همون حقوقی که مدنظرش بود، کاهش بده. نقشه‌ی موذیانه و ناجوانمردانه‌ای بود، اما اگر اتفاق می‌افتاد، خیلی موثر بود، چون من برای شروعِ کارم باید از شغل فعلیم، استفعا می‌دادم و بعد از اون حتی اگر حقوقم و نصف می‌کردن هم، دیگه چاره‌ای نداشتم و باید اونجا می‌موندم.
اما این اتفاق نیوفتاد، و مصاحبه کننده دوم ، که اتفاقا مدیر منابع انسانی اون شرکت بود، به من واقعیت رو گفت. جزئیات ماجرا رو نمی‌گم تا خودتون در اپیزود، گوش کنید، اما چیزی که باعث شد این اتفاق برای من انقدر تاثیرگذار باشه، انسانیتِ این آقا بود.
اینکه یک نفری که من و نمی‌شناسه، سعی کرد به من کمک کنه و جلوی آسیبی که قرار بود به من برسه رو گرفت.
نمی دونم برای شما هم اتفاق افتاده یا نه، اما اینکه وقتی پای منافع فردیِ شما و آدمهای دیگه وسط می آد، بتونین تصمیمی بگیرید یا انتخابی بکنید که به ضرر منافع شما باشه چون نمی‌خواین به آدم‌های دیگه آسیب بزنید، انتخاب سخت و دشواریه.
این اتفاق درسِ بزرگی برای من به همراه داشت، اینکه در هر جایگاهی که هستم، حواسم باشه که منافع شخصیِ من یا شرکت و موسسه‌ای که در اون کار می‌کنم، اگر چه مهمه، اما نباید برای رسیدن یا حفظ این منافع، آدم‌های دیگه رو قربانی کنم.
سعدی چه قشنگ گفت :

” تیغ بُرّان گر به دستت داد روزی روزگار      هرچه می‌خواهی ببُر اما نُبر نانِ کسی! “

 

به اشتراک بگذارید:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *