چرا باید به داستان های دیگران گوش بدیم؟

ممکنه برای شما هم، زمانیکه با پادکست ” من بدونِ روتوش ” آشنا می شید، این سوال پیش بیاد، که چرا خاطرات و اتفاقات زندگی یه نفر که نه معروفه، نه من می شناسمش… باید برام جالب باشه؟

اصلا گوش دادن به داستان‌ زندگیِ آدمهای دیگه، چه ارزشی داره ؟ چه چیزی به من اضافه می‌کنه؟

سوال بجائیه، قبل از هر چیزی، ببینیم که اصلا چرا ما داستان و قصه رو دوست داریم؟  

چرا داستان تعریف می‌کنیم؟

محققان رشته‌های مختلف مثل نورولوژیست‌ها، روانشناس‌ها و متخصصان علوم اعصاب، همیشه دنبال این بودن که بفهمن، چرا بشر تا این حد به داستان و روایت و  قصه، کشش داره؟

نظریه های مختلفی در این خصوص وجود داره، اما در این که، داستان‌گویی یک روش مؤثر برای انتقال تفکر به آدم های دیگه س، تقریبا اتفاق نظر وجود داره.

مفاهیمی مثل داستان، قهرمان، اتفاق و کشمکش، بخشی از زندگی  تمام آدمها، فارغ از زمان و مکانی که زندگی می کردند، بوده و هست.

از تاریخ باستان تا همین لحظه، داستان‌ها و  روایت ها و افسانه‌ها، راهی برای آموزش و انتقال مفاهیمی مثل اخلاق، گناه و ایثار بوده‌اند.

بنابراین، درسته که اتفاقات و خاطره هایی که در هر اپیزود از پادکست من بدون روتوش، نقل می شه، مربوط به شخصیت خاص یا آدم معروفی نیست، اما اهمیتش اینه  که اتفاق ها و رویدادهای کاملا روتین و معمول زندگی یه فرد معمولی (با فرض اینکه اغلب ما آدم های معمولی هستیم و  سلبریتی یا فرد مشهوری نیستیم) روایت می‌شه و در اغلب موارد این اتفاق‌ها، مشابه همون اتفاق‌هایی هست که ممکنه برای اغلب ما رخ داده باشه یا اینکه در اینده اتفاق بیافته.

بنابراین با گوش دادن به این خاطره‌های بظاهر معمولی، که برای فرد دیگه ای رخ داده،فرصت مناسبی برای ذهن پرسشگر و همیشه در حال قضاوتِ ما، پیش می آد تا اون اتفاق رو این بار، عمیقتر بررسی کنه و واکنش‌های، راوی داستان رو مورد ارزیابی قرار بده.

اگر مشابه اون اتفاق، قبلا برای ما رخ داده باشه، خوب فرصتی برای ارزیابی اون اتفاق و واکنشی که در اون لحظه نشون دادیم، برامون فراهم می‌شه، و اگر اون اتفاق هنوز نیافتاده باشه، که چه بهتر، شما فرصتی رو برای خودت فراهم کردی که برای موقعیتی که هنوز پیش نیومده، اطلاعاتی رو بدست بیاری و واکنش راوی داستان رو مورد ارزیابی قرار بدی و در نهایت بدنبال پیدا کردن و انتخاب واکنش مناسب باشی، تا اگر در همچین موقعیتی قرار گرفتی، واکنش مناسب و حساب شده تری رو نشون بدی.

همذات پنداری شنونده در حین شنیدن اپیزودهای “من بدونِ روتوش” با فاطمه،  موقعیتی رو براش فراهم می کنه که با خودش بگه:

” من اگه بودم، اینکار و می کردم”، یا “کاش اینکار رو می کرد “،

به‌قولی: ” فیلم خوب، یا داستان خوب، اونیه که، وقتی تموم می‌شه،

تازه در ذهن مخاطب کارش رو شروع کنه”. 

 

 

 

به اشتراک بگذارید:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *